Note: You can change font size, font face, and turn on dark mode by clicking the "A" icon tab in the Story Info Box.
You can temporarily switch back to a Classic Literotica® experience during our ongoing public Beta testing. Please consider leaving feedback on issues you experience or suggest improvements.
Click hereاز عصبانیت نمیتونستم سر جای خودم بشینم ، رئیس به تمام پرونده هایی كه خواهرم بررسی كرده بود گیر داده و به نوعی منو كه پارتی استخدامش شده بودم رو زیر سوال میبرد .
2 ماهی بیشتر از شروع به كارش نمیگذشت و رئیس كه دل خوشی از من نداشت و از طرفی با شروع بكار خواهرم هم موافق نبود با دخالت یكی از اعضاء هیئت مدیره كه من تونسته بودم تو استخر باهاش آشنا بشم مجبور به پذیرشش شده بود ، ولی مرتب دنبال بهانه برای گیر دادن به من و خواهرم بود .
من مدت 18 سال بود در این شركت كار میكردم و تونسته بودم با جدیت و پشتكار موقعیت خوبی پیدا كنم ولی از زمانی كه این رئیس جدید اومده بود بدون هیچ موردی با من سر ناسازگاری داشت .
خواهرم دختر خوش برخوردی بود ، چهره آرومی داشت ، اگر میخواستی بهش توجه كنی از اون مواردی بود كه به دل مینشست ، اینو من از نگاه همه همكارام فهمیده بودم چه مرد و چه زن . ولی آقای كاظمی (ریاست) شمشیرش رو برای من و خواهرم از رو بسته بود .
خواهرم وارد اتاق شد و سرش رو پایین انداخت ، نمیدونم چرا همه عصبانیتم با دیدنش فرو كش كرد ، آخه همه ما اول كار اشتباه داشتیم و نمیشه گفت ایده آل بودیم ولی نمیدونم چرا این آبجی ما با مشكل مواجه شده بود . به طرفش رفتم و بازوش رو فشار دادم و ازش خواستم بشینه ، چند مورد از ایراداتی كه رئیس گرفته بود رو برام لیست كرده بودن ، من اونا رو روی میز گذاشته بودم ، ورقه رو بهش دادم و گفتم : خوب میگی باید چیكار كرد ؟
شیرین (خواهرم) ورقه رو گرفت و سرشو همچنان پایین نگه داشت ، تمام صورتش قرمز شده بود و این نشون می داد خیلی ناراحته ، من روی مبل روبروش نشستم و گفتم : ببین میدونم ما نباید همین اول توقع یك كارمند حرفه ای رو ازت داشته باشیم ولی حساب تو فرق میكنه ، اینو خودت بهتر میدونی .
شیرین با تكون دادن سرش تصدیق كرد ولی همچنان ساكت بود و من دوباره ادامه دادم : ببین شیرین تو باید بیشتر دقت كنی و مواردی كه نمیتونی یا شك داری رو با من درمیون بزاری تا كمكت كنم ، اصلا دوست ندارم رئیس بهونه دستش بیاد و پاپیچ من و تو بشه .
شیرین با نگاه مهربان و آرومش كه حتی تو این وضعیت باز هم دیدنی بود بهم خیره شد و گفت : من فقط میتونم بگم شرمنده تو شدم داداش و نمیدونم باید چطوری جبران كنم .
اشكهای شیرین سراریز شده بود و این باعث تاثر من هم شد ، با صدای در خانم جراحی وارد شد ، ایشان از كارمندهای باتجربه قسمتی بودن كه خواهرم اونجا كار میكرد و به خاطر اخلاق خوبش همه باهاش همكاری می كردن ، به محض اینكه متوجه شرایط شیرین شد به من نگاه خشمگینی كرد و گفت : ببخشید آقای ثابتی ولی فكر كنم شما یكم زیاده روی كردین .
و بعد با معذرت خواستن كنار شیرین نشست ، شیرین كه انگار منتظر بود یكی دلداریش بده خودشو تو بغل خانم جراحی كه دستاشو دورش گرفته بود قرار داد و نتونست جلوی گریه اش رو بگیره .
من از اتاق خارج شدم و به طرف آبدارخونه رفتم ، مش رجب با دیدنم فهمید كه اوضاع روبراه نیست و با احتیاط گفت : آقا چیزی لازم دارین بیارم .
من : نه ممنونم ، فقط یه لیوان آب بدین به من
مش رجب : خوب امر میكردین براتون میاوردم
من : گفتم فقط یه لیوان آب بهم بدین
مش رجب كه فهمید اصلا جای تعارف نیست رفت و یك لیوان آب برام آورد ، وقتی وارد اتاق شدم خانم جراحی داشت با تلفن صحبت میكرد و زود قطع كرد و گفت : ببخشید به بچه ها خبر دادم كه منتظر من نباشن و برن خونه .
تازه متوجه شدم كه ساعت چهار بعد از ظهر شده و شركت داره تعطیل میشه ، خانم جراحی شیرین رو بلندش كرد و به طرف در رفتن و قبل از خروجشون رو به من كرد و گفت : آقای ثابت با اجازتون شیرین جون رو من امروز خودم میرسونم خونه .
من : ولی خانم جراحی اونطور كه من میدونم مسیر شما با ما اصلا جور در نمیاد
خانم جراحی : مهم نیست ، من كار خاصی ندارم و میخوام با شیرین صحبت كنم
با رفتن اونا من كه از شدت سردرد نمیتونستم سرپا بایستم رفتم و روی صندلیم ولو شدم ، با صدای در مش رجب با لیوان چای وارد شد و با دلسوزی كه همیشه ازش سراغ داشتیم گفت : آقا سرتون درد میكنه ؟ میخواین برم براتون قرصی ، شربتی ، چیزی بگیرم .
من كه از رفتار چند دقیقه پیش خودم باهاش متاسف شده بودم رو بهش كردم و با لبخند مصنوعی گفتم : نه ممنونم مش رجب جان ، شما هم برو ، دیرت میشه
مش رجب همونطور كه از اتاق خارج میشد با صدای آرومی گفت : آقا ببخشیدا قصد فضولی نداشتم و ندارم ولی باید شما صبورتر باشین و خانم ثابتی رو راهنمایی كنین و زیاد به غرغرهای رئیس گوش نكنین .
درست میگفت من زود كنترل خودم از دست داده بودم و با این تجربه نباید میذاشتم روی اعصابم راه بره ، شروع به خوردن چایی كردم كه آقای كاظمی وارد اتاق شد .
من انتظار اومدن ایشون رو نداشتم و برای همین روی صندلی ولو بودم ، با دیدنشون بلند شدم و بهش خوش آمد گفتم ، آقای كاظمی با صمیمیتی كه من تا بحال ازشون ندیده بودم بهم گفت : خسته نباشید
من : ممنونم آقای رئیس ، بفرمایید در خدمتم از پشت میز خارج شدم و جلوی ایشون ایستادم ، آقای كاظمی نگاه آرومی بهم كرد و گفت : میدونم اعصابتون بابت خواهرتون خراب شده و الان هم ایشان رو دیدم كه با خانم جراحی داشتن خارج میشدن ، فقط اومدم بهتون بگم شما بهتر از هر كسی تو این شركت میدونید كه اشتباه تو سندها باعث ضررهای زیادی میشه و هر كارمندی باید حواسشو خوب جمع كنه و وظیفه هر رئیس و سرپرستی هستش كه جلوی اشتباهات رو بگیره ، میدونم كه شاید یكم زیاده روی كردم و نباید انتظار زیادی از كارمند 2 ماهه داشته باشم ، ولی دوست دارم اینو بدونید كه من فقط قصدم هوشیار كردن ایشان هستش و نمیخوام كارمندهای من یك اشتباه رو دوباره تكرار كنن .
بدون اینكه منتظر جوابی از طرف من باشه به طرف در رفت و قبل از خروجش گفت : آقای ثابتی دوست ندارم ذهنیت بدی از من داشته باشید ولی من كارمندهایی میخوام كه مهارت ، سرعت و پشتكار را از شما الگو برداری كنن .
من فقط تونستم بگم سپاسگزارم و رئیس با سرعت از اتاق خارج شد.
یعنی چه چیزی باعث شده بود لحن رئیس اینقدر برگرده و مهمتر اینكه منو الگوی یك كارمند خوب بدونه ، هر چی بود این باعث شد روحیه من دوباره برگرده و من با شادابی به طرف خونه برم . نرسیده به پارگینگ كنترل درب رو زدم ولی وقتی به خونه رسیدم ماشین 206 غریبه ای دقیقا جلوی درب پارك كرده بود ، بقدری اعصابم بهم ریخت كه دستمو روی بوق گذاشتم و برای چند ثانیه بر نداشتم ، یكمرتبه نوشین (خانمم) رو دیدم كه از پنجره طبقه خونه مادرم سرش رو بیرون آورد و گفت : سلام ، خسته نباشی ، ماشین غریبه نیست ، كنار پارك كن فعلا
با وجود اینكه خانمم از غریبه نبودن ماشین گفت ولی بازم خیلی تو حالم خورد و با خستگی ماشین رو پارك و رفتم داخل ساختمان . عادت داشتم كه همیشه قبل از رفتن به طبقه خودم به مادرم سر بزنم و جویای حالش بشم ، جلوی در یك جفت كفش غریبه دیدم ، تا رفتم در بزنم نوشین بیرون اومد و گفت كه خانم جراحی با شیرین اومدن اینجا و مادرت هم خونه نیستش.
خانم جراحی خیلی شیك و خوش تیپ میگشت و انصافا خیلی هم سرحال بود و اونطور كه من فهمیده بودم حدودا 7 – 8 سالی از من بزرگتر بود ، كلا خیلی با وقار رفتار میكرد و تقریبا میشه گفت همه از مصاحبت باهاش خوشحال میشدن .
نوشین اول رفت داخل و من هم پشت سرش رفتم ، خانم جراحی با شیرین داخل پذیرایی نشسته بودن و با دیدن من از جاشون بلند شدن ، بعد از سلام و احوالپرسی من قصد خروج داشتم كه خانم جراحی رو به من كرد و گفت : آقای ثابتی ی امكانش هست چند دقیقه وقتتون رو بگیرم ؟
و رو به نوشین كرد و گفت : البته عذر میخوام
نوشین به طرفش رفت و با خنده گفت : خواهش میكنم خانوم جون ، من از آشنایی با شما خیلی خوشحالم و باعث افتخار اشكان و شیرین جون هستش كه همكار به این خوبی دارن
شیرین با نوشین از پذیرایی خارج شدن و رفتن داخل یكی از اتاقها ، من خانم جراحی رو دعوت به نشستن كردم و خودم هم روبروشون نشستم و ضمن تعارف به نوشیدن چای بهشون گفتم : من در خدمت شما هستم و سراپا گوش
تا اون زمان هیچ وقت دقیق به چهره خانم جراحی دقت نكرده بودم ، چهره ای فوق العاده زیبا و نگاههای گیرایی داشت ، خانم جراحی فنجان چای رو گرفت و به مبل تكیه داد و در وضعیت راحتری قرار گرفت ، ناخواسته چشمم به پاها و رونهاش افتاد ، واقعا عالی بود ، كلا با توجه به قد بلندی كه داشت و اونطور كه اندامشون نشون میداد اصلا وزن اضافی نداشت و بالاتنه خوش تركیب ، با صدای خانم جراحی به خودم اومدم و گوش به صحبتهاش
خانم جراحی : آقای ثابتی یك موقع فكر نكنید قصد فضولی و دخالت تو زندگی خصوصی شما و شیرین جون دارم ولی احساس میكنم باید به عنوان خواهر بزرگتر ایشون چند مسئله رو بهتون بگم ، ولی دوست دارم اگر هر جا احساس كردین زیاده روی میكنم و از حد خودم خارج میشم بهم بگین
من : این چه حرفیه خانم جراحی ، باعث افتخار و خوشحالی من هستش كه با شما هم صحبت بشم و مطمئن باشید تمام فرمایشات شما رو با چشم و دل میشنوم و در نظر میگیرم
خانم جراحی : آقای ثابتی بازم ببخشید ولی فكر نمیكنید زیادی برای شیرین جون محدودیت قایل شدین و بیشتر از حد تحت كنترل دارینش ، اینطوری هیچ وقت نمیتونه احساس بزرگ شدن كنه و برای همین تو موارد مختلف تصمیم گیری براش سخت میشه ، درسته شما از سر دلسوزی اینكارها و نظارتها رو بهش دارین ولی بازم هم معذرت میخوام جوانهای امروزی دیگه مثل ما قدیمیها نیستن و با اینكارها استقلال و اعتماد به نفسشون رو از دست میدن
((واقعا درست میگفت ، خودم هم به این نتیجه رسیده و از عكس العملهای شیرین متوجه شده بودم كه از بعضی برخوردهای من راضی نیست ولی هیچ وقت طوری واكنش نشون نمیداد كه بهم بربخوره ))
خانم جراحی : آقای ثابتی هیچ میدونین شیرین بیشتر از برخورد شما دلگیر شده تا برخورد آقای كاظمی ؟
من : جدی ؟ چرا ؟!!
خانم كاظمی : ببینین عیب ما بزرگترها اینه كه فكر میكنیم همیشه باید مراقب رفتار بقیه افراد خانواده باشیم و هیچ وقت حاضر نیستیم كسی به نوع رفتار خودمون واكنش نشون بده ، آقای ثابتی ، رئیس اگر با شیرین تند برخورد كرده و به خاطر ایرادات كاری بهش گیر داده شیرین اون رو نوعی تنش كاری تلقی كرده و چون خودش فهمیده اشتباه كرده پس به آقای كاظمی بابت برخوردش حق میده ، ولی از شما انتظار داشت برای رفع مشكلش كمكش كنین نه اینكه بدتر از رئیس بازخواستش كنین .
((صحبتی كه خانم جراحی كرده بود منو از تفكرات سخت گیرانه خارج كرده بود و تازه متوجه بزرگ شدن شیرین و اینكه اون هم باید تو كارهاش و تصمیم گیریهاش بیشتر سهیم باشه كرده بود ))
من : راستش رو بخواهید من كاملا ضربه فنی شدم و اصلا نمیتونم دفاعی داشته باشم
خانم جراحی خنده زیبایی كرد كه برای اولین بار حس خاصی در من ایجاد و باعث شد نگاه خریدارانه بهش كنم ، از جاش بلند شد و همزمان گفت : نه آقای ثابتی مسابقه كشتی كه نبوده ، ولی خوب من همیشه تو مسابقات ورزشی هم برنده بودم
من هم كه یخم تازه باز شده بود گفتم : البته ببخشیدا من هم كمتر شده تو رقابت هام ببازم ، البته باشه كه شما خانمها همیشه حریفهای سر سختی هستین
خانم جراحی كه از جاش بلند شده و به سمت خروجی پذیرایی قدم برمیداشت ، حس عجیبی در من ایجاد كرده بود و روی اندامش زوم كرده بودم ، باز هم برای اولین بار تونستم تركیب فوق العاده باسن ایشون رو ببینم .
یك لحظه به طرفم برگشت و با لحنی كه تا حالا باهام صحبت نكرده بود و نوعی ناز و خواهش درش موج میزد گفت : پس حالا كه مغلوب من شدین من ازتون یك خواهش دارم
من : بفرمایید ، شما 100 تا امر بفرمایید
خانم جراحی چند قدمی به طرفم برگشت و به فاصله ای كه شاید حدود یك متر میشد رسید ، نمیدونم چرا ضربان قلبم رو به افزایش گذاشته بود و كم كم داشت به تمام بدنم عرق مینشست ، خانم جراحی جذابیت باور نكردنی داشت كه من تا اون روز ازش بی خبر بودم ، كششی كه هر مردی رو جادو میكرد
خانم جراحی : آقای ثابتی اجازه میدین شیرین جون امشب با من بیاد ؟
من : كجا خانم جراحی ؟
خانم جراحی باز از اون لبخندهای بی نظیرش زد و گفت : خونه ما ، مطمئن باشین جای خلافی نمیبرمش
من كه تازه تونسته بودم خودمو جمع و جور كنم و از شوك اندام و چهره زیبای خانم جراحی خارج بشم برای اینكه دیگه خیلی كم نیارم ، گفتم : شیرین اگر با شما باشه و جای خلافی هم ببرینش من نگران نیستم
خانم جراحی كه انگار اصلا منتظر این جواب نبود با صدای آرامتری گفت : نه خوبه ، معلومه از اون شناگرانی هستین كه فقط منتظر دریا هستن
كم و بیش فهمیدم كه خانم جراحی از ارتباط با ما خوشش اومده و از طرفی نگران ذهن مسموم نوشین بودم ، میدونستم كه اون داره حسابی حرص میخوره و منتظره كه تنها بشیم و بازجویی رو شروع كنه ، برای همین دیگه سربسر خانم جراحی نذاشتم و بلند شیرین رو صدا زدم و همزمان از خانم جراحی دعوت كردم كه در طبقه خودمون خدمتش باشیم كه با اصرارهای نوشین هم روبرو شد ، ولی ضمن عذر خواهی قول داد در اولین فرصت بیاد .
زیر دوش بودم كه صدای در حموم اومد و به دنبالش صدای شیرین ، شیر آب رو بستم و گفتم : بله ، چیزی شده ؟
شیرین : نه داداش ، فقط میخواستم تشكر كنم
من : تشكر ؟ بابت چی آبجی ؟
شیرین : همین كه اجازه میدین برم خونه نگار خانم
من : نگار ؟ نگار خانم كیه ؟
شیرین همینكه میخواست جواب بده همزمان نوشین با صدای بلند و لحن خاصی گفت : ای ، حالا دیگه نمیشناسین
بعد طوری كه معلوم بود داره با شیرین صحبت میكنه ادامه داد : برو عزیزم ، خوش بگذره ، داداش شما رو باید من توجیحش كنم
و بعد صدای شیرین كه خداحافظی كرد اومد ، زیاد طول نكشید كه نوشین به در حموم زد و گفت : در رو باز كن می خوام دوش بگیرم
منم از خدا خواسته باز كردم و نوشین لخت لخت اومد داخل ، اندام سكسی نوشین درجا باعث شد راست كنم ، نوشین قدی حدود 175 داره و چون همیشه ورزش میكنه خوشبختانه هیچ شكمی نداره و سینه هاش هم عالیه ، سایز 80 یكی از بهترین چیزهایی بود كه من رو دیونه میكرد ، بدون معطلی تو بغلم كشیدمش و شروع كردم به خوردن لباش ، نوشین علاقه زیادی داشت وقتی بغلش میكنم پشتمو چنگ بزنه ، سرمو پایین بردم و نوك یكی از سینه هاشو به دهن گرفتم كه صدای نوشین رو برد بالا ، نوشین خایه هام را تو دستاش گرفته ومحكم فشار میداد ، یكم دردم گرفت و میخواستم از خودم دورش كنم كه اون ول كن خایه هام نبود ، با درد گفتم : چیكار میكنی ؟ میخوای خودت رو از همه چی بی نصیب كنی ؟
نوشین كه حالا جلوی پام زانو زده بود سرشو رو برد طرف كیرم و گاز كوچیكی ازش گرفت ، و بعد دوباره بلند شد و با عشوه و ناز گفت : اگر بخواد صاحبش منو اذیت كنه و اینو با كسی دیگه تقسیم كنه ، .........، یكم مكث كرد و دوباره ادامه داد : هم خودم رو محروم میكنم هم اونی كه هوس اینو كرده
با ناراحتی ظاهری گفتم : دیونه شدی ؟ معلوم هست امروز چته ؟
نوشین كه حالا پشتش رو بهم كرده بود و اون كون بزرگ و كردنیش رو برام تاب میداد گفت : تو یه چیزیت شده
دستامو از پشت به سینه هاش رسوندم و به خودم چسبوندمش و هم زمان كیرمو لای پاش گذاشتم و گفتم : خوب خوشگل من هر كی باشه و این كوس و كون ناز رو ببینه یه چیزیش میشه
نوشین خودشو از من جدا کرد و رفت روی سكوی كنار وان نشست و ادامه داد : واقعا ؟ این ها رو دیدی دیونه شدی یا یكی جدیدتر به تورت خورده ؟
من : نوشین میشه واضح حرفتو بگی ؟
نوشین كه همیشه تو حالت شهوت و سكس وقیح میشد و خیلی راحت صحبت میكرد گفت : خوب دیگه واضحتر از این ؟ نگار خانم درسته سنش از من بیشتره ولی معلومه شكارچی ماهریه و با لوندی خاصی كه داره خوب میتونه به دام بندازه
حالا همه چی دستگیرم شده بود ، نوشین به خانم جراحی همونطور كه حدس میزدم حساس شده بود .
من با لحنی كه سعی میكردم اعتماد به نفسمو نشون بده گفتم : واقعا كه دیونه شدی نوشین ، اون یكی از همكاران دلسوز شركت هستش و فقط به خاطر شیرین اومده بود اینجا ، اصلا تا حالا مطلبی در مورد اون شنیده بودی؟ این فكرهای مسموم رو از خودت دور كن !
بعد به طرفش رفتم تا شیطونی هامو شروع كنم ، نزدیك نوشین كه رسیدم با یك حركت سریع كیرمو تو دستاش گرفت و كرد تو دهنش ، نوشین استاد ساك زدن بود ، طوری حرفه ای میخورد كه به جرات میتونم بگم اگر مسابقه ای در این مورد صورت میگرفت اون اول میشد ، كیر 18 سانتی من تقریبا به نهایت اندازش رسیده بود و نوشین با مهارت خاصی بعضی وقتها همشو تو دهنش میكرد كه من بارها فكر میكردم الانه كه خفه بشه
نوشین حسابی كیرمو خورد و منم همزمان دستم تو سرش بود ، نوشین بلند شد و تو چشام خیره نگاه كرد و گفت : اشكان یك سوال كنم به جون من و مادر قسم میخوری راستشو بگی ؟
من : مگه تا حالا از من دروغی شنیدی كه اینو میگی ؟
نوشین : نه ، ولی دوست دارم ایندفعه رو قسم بخوری ، و من هم قسم میخورم اصلا از جوابت هر چی باشه ناراحت نشم
نمیدونستم سوالش چیه ولی یك حسی بهم میگفت در مورد نگار خانم هستش ، روی سكوی وان نشستم و گفتم : باشه ، من كه نمیفهمم منظورت از این كارها چیه ولی چون تو میخوای من قسم میخورم
نوشین : نه ، بگو به جون من و مادر
من : هر چی كه من از قسم خوردن خوشم نمیاد بازم به جون یگانه عشقم كه تو باشی و مادرم كه برام خیلی خیلی عزیزه قسم میخورم كه سوالت رو درست جواب بدم
نوشین : درست نه ، واقعیتش رو
من : بله همون واقعیتش رو بگم
نوشین اومد تو بغلم و سرشو گذاشت روی شونه هام و كنار گوشم گفت : ببین عشق من باور كن اصلا ناراحت نمیشم ولی دوست دارم اون حسی كه شاهدش بودم رو ببینم درست تشخیص دادم یا نه ، برای همین هم بهت قول میدم و قسم میخورم كه از جوابت ناراحت و دلگیر نشم ، باور كن از هیجان دارم میمیرم
واقعا داشتم هنگ میكردم طوری داشت منو تو فكر میبرد كه دیگه احتمال هر سوالی رو از طرفش داشتم و نوعی استرس بسراغم اومده بود ، لاله گوشش رو بین دندونام گرفتم و بعد آروم گفتم : بپرس عزیزم
نوشین : اشكان ، ...... ، وقتی داشتی با نگار خانم صحبت میكردین تو نگاهت فقط حس یك همكار ندیدم و داشتی به چشم خریدار میدیدیش ، درسته ؟
من : چرا اینطور فكر میكنی ؟
نوشین : آخه عزیزم منم یه زنم و علاوه بر اینكه نوع رفتار و صحبت كردن جنس خودمون رو خوب میشناسم تو رو هم بهتر از خودت كشف كردم
من : پس ما رو تحت نظر داشتی ؟
نوشین : میدونم كار خوبی نكردم ولی بخدا دست خودمون نیست ، حس كنجكاویه زنونه هستش دیگه
من : خوب خودت چی فكر میكنی ؟ به نظرت من چطوری بودم ؟
دستهای نوشین رفته بود روی كیرمو و داشت میمالوندش و دوباره آماده رزمش كرده بود ، و منم كون زیبا و گندشو تو چنگم فشار میدادم ،(( بارها این كون به تصرف من دراومده بود و با اینكه نوشین زیاد تمایل نشون نمیداد ولی تونسته بودم كیرمو توش پنهان كنم ، كون زیبایی كه به خاطر لذت بردن من سعی میكرد فرو رفتن كیرم رو تحمل كنه و ضربات تند و خشنی كه موقع ارضاء شدنم بهش وارد میشد رو بپذیره ، كونی كه اولین خاطره سكس من و نوشین رو رقم زد و وقتی جی افم بود همه كیرم رو بلعید ، كونی كه میدونم خیلی چشمها دنبالش بودن))
نوشین : من حس میكنم نگاه تو بیشتر خریدارانه بود واز نوع نگاه هایی بود كه قصد بدست آوردنش رو داشتی
من : معلومه خیلی در این زمینه استادی
نوشین : همه زنها بلدن چطور نگاه ها رو تفسیر كنن ، حالا نگفتی نظرم درست بود ؟
تصور اندام زیبا خانم جراحی با هیكل سكسی و كردنی كه تو دستم بود منو داغتر میكرد و عشوه های نوشین هم شهوت منو به حد بالای خودش رسونده بود ، تو یك حركت نوشین رو به طرف سكوی وان هدایت كردم و پشتش قرارگرفتم ، نوشین خوب میدونست این حركتهای من یعنی آمادگی برای كوس و كون دادن ، دستهای نوشین روی لبه بالایی سكو قرار گرفت و خودش خودكار كونش رو عقب داد و پاهاشو باز كرد ، من شروع كردم كیرمو با آب دهن خیستر كردن و نوشین هم كوسشو میمالید ؛ كوس نوشین كاملا تو دیدم قرارگرفته بود و با هدایت دستم كیر گنده و آماده ام رو دم كوس نوشین گذاشتم ، یكم از سر كیرم كه داخل شد دستامو دو طرف پهلوهای نوشین گذاشتم و با فشار همه كیرم رو تو كوسش فرو كردم ، صدای آههههههههه بلند نوشین نشون میداد لذت وجودش رو پر كرده ، همونطور كه كیرم تو كوسش جا گرفته بود شروع به بازی با سینه های آویزونش كردم و كم كم تلمبه زدن رو آوردم تو كار ، صدای برخورد بدنهامون وقتی كیرم تا آخر تو كوس نوشین جا میشد همراه با صدای آه و اوه و آخ و اوخ یكی از قشنگترین ملودیهای سكسی رو خلق میكرد ، لحظه به لحظه به سرعت و شدت گاییدنم اضافه میكردم و نوشین هم از اینكه كوسش پر شده بود لذت میبرد ، اوج لذت و شهوت در ما ایجاد شده بود ، نوشین همونطور كه سر و سینه هاش بر اثر شدت ضربه های گاییدن من تكون میخورد به عقب نگاهی كرد و با صدایی پر شهوت گفت : كوس كردن رو دوست داری ؟
من : دیونه اینكارم خوشگله ، تو چی ؟ كوس دادن بهت حال میده ؟
نوشین : دیونه كوس كردنی ؟ دوست داری كوسمو با كیرت پر كنی ؟
من : آره ، آره ، كوس و كون وحشی تو رو فقط كیر رامش میكنه ، باید همیشه كیر توش باشه تا آروم بمونه
نوشین : كیر تو هم فقط با كردن آروم میشه ، با كوس كردن ، جر دادن كون
كیرمو از كوسش بیرون كشیدم و شروع به لیسیدن سوراخ كونش كردم ، یكی از زمانهایی بود كه نوشین برای كون دادن ناز نمیكرد ، یكم با انگشتم كونش رو باز كردم ، نوشین خودش چهار دست و پا كف حموم نشست و كون نازشو به بالا قنبل كرد ، كیرمو با سوارخ كونش میزون كردم و با یكم فشار دادمش داخل ، با تكونی كه به خودش داد مشخص شد درد داره ولی دیگه فایده ای نداشت و باید از همه كیرم پذیرایی میكرد ، كم كم شروع به عقب جلو كردن كردم و یواش یواش مقدار بیشتری تو كونش فرو میرفت ، زیاد طول نكشید تا بدنم كاملا به كونش چسبید و این یعنی فرو رفتن همه كیر گنده و بزرگم تو كون ناز و كردنی نوشین ، مثل گاییدن كوسش ، كونش هم به مرور آماج ضربه های تند و محكم من قرار گرفت و شدت تلمبه زدن تو كون گنده نوشین باعث بلند شدن صدای اخ و اوخ اون هم شد ، كم كم به اومدن آبم نزدیك میشدم ، صدای جون جون من بلند شده كه نوشین هم بلند بلند میگفت : بكن عزیزم ، جرم بده ، كوس و كون من برای گاییدنه ، فقط كیر درمان درد ایناست .
من : دارم درمونت میكنم جنده من
نوشین : درمونم كن ، درمونم كن ، تو بهترین دكتر كوس و كون هستی ، آره بهترین ، بهترین هستی كه نگار هم هوس داره درمونش كنی
این حرف نوشین همزمان شد با فوران آبم تو كون زیبا و گندش ........... ادامه دارد ............